روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...

 

 

 یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!

   

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!

   

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!

   

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!

  

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!

  

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

 

  

یک  روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند! 

 

یک تقویت کننده  فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!

  

یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!

  

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!

   




تاریخ: دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,
ارسال توسط ثنا(آرنیکا)

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است




تاریخ: دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,
ارسال توسط ثنا(آرنیکا)

 

خدایا ! کودکان گل فروش را می بینی ؟

مردان خانه به دوش...

دخترکان تن فروش ...

مادران سیاه پوش...

واعظان دین فروش ...

محرابهای فرش پوش...

پسران کلیه فروش ...

همه را می بینی و باز هم برای قضا شدن نمازمان خط و نشان می کشی !!



تاریخ: دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,
ارسال توسط ثنا(آرنیکا)

 

اینگونه نگاه کنید... .
.
.

مرد را به عقلش نه به ثروتش
.

زن را به وفایش نه به جمالش
.

دوست را به محبتش نه به کلامش
.

عاشق را به صبرش نه به ادعایش
.

مال را به برکتش نه به مقدارش
.

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
.

اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش
.

غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
.

درس را به استادش نه به سختیش
.

دانشمند را به علمش نه به مدرکش
.

مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش
.

نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
.

شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
.

دل را به پاکیش نه به صاحبش
.

جسم را به سلامتش نه به لاغریش
.

سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
.
.
.

در انتشار آنچه خوبیست و ردی از عشق در آن هست
آخرین نفر نباشید!



تاریخ: دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,
ارسال توسط ثنا(آرنیکا)

 

با تشکر از این همه بهداشت

دلی که هیچگاه برا مردم نسوخت




تاریخ: سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,
ارسال توسط ثنا(آرنیکا)

 

 

1- عمومی ترین نام در جهان محمد است.
2- اسم تمام قاره ها با همان حرفی که آغاز شده است پایان می یابد.
3- مقاوم ترین ماهیچه در بدن ، زبان است.
4- کلمه «ماشین تحریر» (TYPEWRITER) طولانی ترین کلمه ای است که می توان با استفاده از حروف تنها یک ردیف کیبورد ساخت.
5- چشمک زدن زنان ، تقریباً دوبرابر مردان است.
6- شما نمی توانید با حبس نفستان ، خودکشی کنید.
7- محال است که آرنج تان را بلیسید.
8- وقتی که عطسه میکنید مردم به شما «عافیت باش» می گویند ، چرا که وقتی عطسه می کنید قلب شما به اندازه یک میلیونیم ثانیه می ایستد.
9- خوک ها به لحاظ فیزیک بدنی ، قادر به دیدن آسمان نیستند.
10- وقتی که به شدت عطسه می کنید، ممکن است یک دنده شما بشکند و اگر عطسه خود را حبس کنید، ممکن است یک رگ خونی در سر و یا گردن شما پاره شود و بمیرید.
11- جلیقه ضد گلوله ، ضد آتش ، برف پاک کن های شیشه جلوی اتومبیل و چاپگرهای لیزری توسط زنان اختراع شدند
.




تاریخ: سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,
ارسال توسط ثنا(آرنیکا)

خداوندا
پریشانم
چه می خواهی تو ازجانم
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداواندا
اگر روزی زعرش خود به زیر ایی
لباس فقر بپوشی
غرورت رابرای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گوی
خداوندا
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت برکاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر کردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت ، از این بودن از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
در  این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد انکس که انسان است و از احساس سرشار است




تاریخ: چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط ثنا(آرنیکا)

   بهمن ماه سال گذشته كه قيمت دلار و سكه طلا به طور حبابي افزايش يافت و اثرات زيان بار آن اقتصاد كشور را در بر گرفت دولتمردان علت آن نابساماني تاريخي را بازي زشت سياسي و رسانه اي مخالفان دولت و پيامك هاي يك خبرگزاري در روز تعطيل اعلام كردند اينك كه در دو هفته پس از تعطيلات ايام نوروز قيمت اكثر مواد غذايي و كالاهاي اساسي چون مرغ تخم مرغ برنج گوشت روغن لبنيات ميوه جات اجاره بها و قيمت مسكن و ساير مايحتاج ضروري مردم افزايش هاي بسيار شديدي كرده است

با تشکر فراوان از دولت مودان زحمت کش

این جانب خواهشندم کمی هم به فکر این مردم بیچاره که هیچ صدایی ازشون بلند نمی شه و مجبورن بسوز و بسازن باشید.

خدایا اون کارگری که ماهی سیصد هزار تومن پول می گیره باید چی کار کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟




تاریخ: یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط ثنا(آرنیکا)

معلم به خاطر سفید بودن نقاشی ام

تنبیه ام کرد و همه به من خندیدند

اما من خدایی را کشیده بودم که همه می گفتن دیدنی نیست 




تاریخ: سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط ثنا(آرنیکا)

 یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب

منو میبره کوچه به کوچه

باغ انگوری ، باغ آلوچه

دره به دره

صحرا به صحرا

اونجا که شبا ، پشت بیشه ها

یه پری میاد ترسون و لرزون

پاشو میذاره تو آب چشمه

شونه میکنه موی پریشون



یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب

منو میبره ته اون دره

اونجا که شبا یکه و تنها

تک درخت بید ، شاد و پر امید

میکنه به ناز ، دستشو دراز

که یه ستاره بچکه مث یه چیکه بارون

یه جای میوه ش ، سر یه شاخه ش

میشه آویزون



یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب

منو میبره از توی زندون

مث شبپره با خودش بیرون

میبره اونجا که شب سیاه

تا دم سحر شهیدای شهر

با فانوس خون جار می کشن

تو خیابونا ، سر میدونا

عمو یادگار ، مرد کینه دار

مستی یا هوشیار ، خوابی یا بیدار



مستیم و هوشیار شهیدای شهر

خوابیم و بیدار شهیدای شهر

آخرش یه شب ماه میاد بیرون

از سر اون کوه ، بالای دره

روی این میدون

رد میشه خندون



یه شب ماه میاد

سلام فرهاد عزیز عیدی دیگر امد و رفت و باز صدای دلنشینت را از کوچه پس کوچه ها شهر شنیدم

نیستی که ببینی دیگر چیزی نمی توان خرید که زمستونو باهاش سر کنیم

 




تاریخ: سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط ثنا(آرنیکا)
آخرین مطالب